چل سال بيش رفت که من لاف مي زنم هرگز به يمن عاطفت پير مى فروش از جاه عشق و دولت رندان پاکباز در شان من به دردکشى ظن بد مبر شهباز دست پادشهم اين چه حالت است حيف است بلبلى چو من اکنون در اين قفس آب و هواى فارس عجب سفله پرور است حافظ به زير خرقه قدح تا به کى کشى تورانشه خجسته که در من يزيد فضل شد منت مواهب او طوق گردنم کز چاکران پير مغان کمترين منم ساغر تهى نشد ز مى صاف روشنم پيوسته صدر مصطبه ها بود مسکنم کلوده گشت جامه ولى پاکدامنم کز ياد برده اند هواى نشيمنم با اين لسان عذب که خامش چو سوسنم کو همرهى که خيمه از اين خاک برکنم در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم شد منت مواهب او طوق گردنم شد منت مواهب او طوق گردنم