بشنو اين نكته كه خود را ز غم آزاده كني
بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کنى آخرالامر گل کوزه گران خواهى شد گر از آن آدميانى که بهشتت هوس است تکيه بر جاى بزرگان نتوان زد به گزاف اجرها باشدت اى خسرو شيرين دهنان خاطرت کى رقم فيض پذيرد هيهات کار خود گر به کرم بازگذارى حافظ اى صبا بندگى خواجه جلال الدين کن که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنى خون خورى گر طلب روزى ننهاده کنى حاليا فکر سبو کن که پر از باده کنى عيش با آدمى اى چند پرى زاده کنى مگر اسباب بزرگى همه آماده کنى گر نگاهى سوى فرهاد دل افتاده کنى مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنى اى بسا عيش که با بخت خداداده کنى که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنى که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنى