بازآى و دل تنگ مرا مونس جان باش زان باده که در ميکده عشق فروشند در خرقه چو آتش زدى اى عارف سالک دلدار که گفتا به توام دل نگران است خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش تا بر دلش از غصه غبارى ننشيند حافظ که هوس مي کندش جام جهان بين گو در نظر آصف جمشيد مکان باش وين سوخته را محرم اسرار نهان باش ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش جهدى کن و سرحلقه رندان جهان باش گو مي رسم اينک به سلامت نگران باش اى درج محبت به همان مهر و نشان باش اى سيل سرشک از عقب نامه روان باش گو در نظر آصف جمشيد مکان باش گو در نظر آصف جمشيد مکان باش