غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 454
نمايش فراداده
اى كه دايم به خويش مغروري
- اى که دايم به خويش مغرورى
گرد ديوانگان عشق مگرد
مستى عشق نيست در سر تو
روى زرد است و آه دردآلود
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر مي طلب که مخمورى
- گر تو را عشق نيست معذورى
که به عقل عقيله مشهورى
رو که تو مست آب انگورى
عاشقان را دواى رنجورى
ساغر مي طلب که مخمورى
ساغر مي طلب که مخمورى