غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 457
نمايش فراداده
نوبهار است در آن كوش كه خوشدل باشي
- نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشى
من نگويم که کنون با که نشين و چه بنوش
چنگ در پرده همين مي دهدت پند ولى
در چمن هر ورقى دفتر حالى دگر است
نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف
گر چه راهيست پر از بيم ز ما تا بر دوست
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صيد آن شاهد مطبوع شمايل باشى
- که بسى گل بدمد باز و تو در گل باشى
که تو خود دانى اگر زيرک و عاقل باشى
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشى
حيف باشد که ز کار همه غافل باشى
گر شب و روز در اين قصه مشکل باشى
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشى
صيد آن شاهد مطبوع شمايل باشى
صيد آن شاهد مطبوع شمايل باشى