غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 14
نمايش فراداده

مالك المك شوم چون ز جنون هامون را

  • مالك المك شوم چون ز جنون هامون را گر نه آيينه ى روى تو برابر باشد گر تصرف نكند عشوه ى خوبان در دل محمل ليلى از آن واسطه بستند بلند نيست چون حسن تو بر تخته ى هستى رقمى آن چنان تشنه ى وصلم كه كسى باشد اگر محتشم پاى به سختى مكش از وادى عشق محتشم پاى به سختى مكش از وادى عشق
  • در روش غاشيه بردوش نهم مجنون را آه من تيره كند آينه ى گردون را چه ار عارض گلگون و قد موزون را كه به آن دست تصرف نرسد مجنون را اين چه حسن است بنازم قلم بي چون را تشنه ى آب به يكدم بكشد جيحون را گل اين مرحله گير آبله ى پر خون را گل اين مرحله گير آبله ى پر خون را