غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 146
نمايش فراداده

غير مگذار كه در بزم تو آيد گستاخ

  • غير مگذار كه در بزم تو آيد گستاخ در فريبنده سخنها چو دمد باد فسون به نگاه تو چو از لطف بشارت يابد دست جرات چو گشايد ز خيالات غلط آن كه پنهان كندت سجده چو مى با تو كشد هست شايسته ى فيض نظر پاك بتى محتشم بلبل باغ تو شد اما نه چنان محتشم بلبل باغ تو شد اما نه چنان
  • گرم صحبت شود و با تو درآيد گستاخ برقع از چهره ى شرم تو گشايد گستاخ به اشارت ز لبت بوسه ربايد گستاخ دستيازى به خيال تو نمايد گستاخ آيد و رخ به كف پاى تو سايد گستاخ كه نظر در رخش از بيم نشايد گستاخ كه در انديشه ى گل نغمه سرايد گستاخ كه در انديشه ى گل نغمه سرايد گستاخ