غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 248
نمايش فراداده

زاهدان منع ز دير و مى نابم مكنيد

  • زاهدان منع ز دير و مى نابم مكنيد چشم افسونگرش از كشتن من كى گذرد مدعى را اگر آواره نسازم ز درش من خود از باده ى ديدار خرابم امشب مدهيد اين همه ساغر بت سرمست مرا حرف وصلى كه محال است مگوئيد به من خواهم از گريه دهم خانه به سيلاب امشب چاره ى بيخودى من به نصيحت نتوان توبه چون محتشم از مى مدهيدم زينهار توبه چون محتشم از مى مدهيدم زينهار
  • كور و خلد من اين است عذابم مكنيد بر من افسانه مخوانيد و بخوابم مكنيد از سگان سر آن كوى حسابم مكنيد مي مياريد و ازين بيش خرابم مكنيد من كبابم دگر از رشك كبابم مكنيد آب چون نيست طلبكار سرابم مكنيد دوستان را خبر از چشم پرآبم مكنيد به خودم باز گذاريد و عذابم مكنيد قصد جان خاصه در ايام شرابم مكنيد قصد جان خاصه در ايام شرابم مكنيد