غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 378
نمايش فراداده

بس كه هميشه در غمت فكر محال مي كنم

  • بس كه هميشه در غمت فكر محال مي كنم شب كه ملول مي شوم بر دل ريش تا سحر او ز كمال دلبرى زيب جمال مي دهد زلف مساز پرشكن خال به رخ منه كه من من كه به مه نمي كنم نسبت نعل توسنت شيخ حدي طوبى و سدره كشيد در ميان مجلس يار محتشم هست شريف و من در آن مجلس يار محتشم هست شريف و من در آن
  • هجر تو را ز بي خودى وصل خيال مي كنم صورت يار مي كشم دفع ملال مي كنم من ز جمال آن پرى كسب كمال مي كنم چون دگران نه عاشقى با خط و خال مي كنم نسبت طاق ابرويت كى به هلال مي كنم من ز ميانه فكر آن تازه نهال مي كنم جاى خود از پى شرف صف نعال مي كنم جاى خود از پى شرف صف نعال مي كنم