شبم ز روز گرفتارتر به مشغله ى تو
-
شبم ز روز گرفتارتر به مشغله ى تو
به دفع كردن غير از درت غريب مهمى
نظر در آينه دارى و اضطراب ندارى
هنوز عهد تو آورده بود دهر به جنبش
به گوش مژده تخفيف ده ز درد سر من
سوال كردى و گفتى بگو كه برده دلت را فريب كيست دگر محتشم محرك طبعت
فريب كيست دگر محتشم محرك طبعت
-
كه تا سحر به خيال تو مي كنم كله تو
ميان سعى من افتاده و مساهله ى تو
تو محو خويشى و من محو تاب و حوصله ى تو
كه در زمين و زمان بود شور ولوله ى تو
كه مي برم دو سه روز اين جنون ز سلسله ى تو
دلم بده كه بگويم جواب مسله ى تو كه نيست فاصله در نظمهاى بي صله ى تو
كه نيست فاصله در نظمهاى بي صله ى تو