باز علم زد ز بيابان عشق
-
باز علم زد ز بيابان عشق
باز رسيد از پى هم كوه كوه
باز صلا زد به دو كون و كشيد
باز به گوش مه و كيوان رسيد
باز دل آن فارس مطلق عنان
باز محل شد كه به جان بشنوند
باز ز معزولى عقل و خرد
اى دل نوعتهد كنون ز اتحاد محتشم ازبهر بتان قتل تو
محتشم ازبهر بتان قتل تو
-
كرد جنيبت كش سلطان عشق
موج قوى جنبش طوفان عشق
فتنه ى جهان تا به جهان خان عشق
غلغله از ساحت ايوان عشق
رخش جنون تاخت به ميدان عشق
مور و ملخ حكم سليمان عشق
دور جنون آمد و دوران عشق
جان من و جان تو و جان عشق حكم مطاع است ز ديوان عشق
حكم مطاع است ز ديوان عشق