غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 566
نمايش فراداده

لب پر سوال بر سر راهى نشسته ام

  • لب پر سوال بر سر راهى نشسته ام زان شمع بس كه داشته ام دوش اضطراب گل مي دمد ز دامن و چشمم كه روز و شب صيادوار ز آهوى دير التفات او دل ساخت سينه را سيه از دود خود ببين روز فريب بين كه گذشت است محتشم روز فريب بين كه گذشت است محتشم
  • سائل نيم به وعده ماهى نشسته ام گاهى چو شعله ى خاسته گاهى نشسته ام با دسته ى گلى چو گياهى نشسته ام پيوسته در كمين نگاهى نشسته ام در پهلوى چه خانه ى سياهى نشسته ام سالى كه من به وعده ماهى نشسته ام سالى كه من به وعده ماهى نشسته ام