غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 596
نمايش فراداده

تا به سر منزل چشمم كنى اى سرو گذار

  • تا به سر منزل چشمم كنى اى سرو گذار تنگ دل تا نشوى در دل تنگم زد و چشم گر كنى سير كنان روى بصورت خانه پاكش از ديده ى غير و به دلم ساز مقام رشگ بر شاه نشين دل من دارد خلد مطلع مهر شود كلبه ى تاريكم اگر باد كاخ دل و جان منزل و كاشانه ى تو گر به تنگى ز دل تيره واق تو كنم پا نه اى بت به سرا پرده ى چشمم ز كرم محتشم كشته آنست كه در كلبه ى خود محتشم كشته آنست كه در كلبه ى خود
  • اشگ من مي كند اين خانه به صدرنگ نگار غرفه ها ساخته ام بهر تو از گوشه كنار صورت چين كند از شرم تو روبر ديوار كه در او مردم بيگانه ندارند قرار كه در او حوروشى چون تو گرفتست قرار از جمال تو بر او ژس فتد در شب تار تا زمانى كه ز آفاق نماند آار چشم نمناك كه از غير درو نيست غبار تا كنم بر قدمت صد در يك دانه نار شمع مجلس كندت اى مه خورشيد عذار شمع مجلس كندت اى مه خورشيد عذار