چابكسوارى آمد و لعبى نمود و رفت
-
چابكسوارى آمد و لعبى نمود و رفت
آن آفتاب كشور خوبى چو ماه نو
نقش دگر بتان كه نمي رفت از نظر
تيرى كه در كمان توقف كشيده داست
حرفى كه در حجاب ز گفت و شنود بود
از بهر پاى بوس وداعى كه رويداد افروخت آخر از نگه گرم آتشى
افروخت آخر از نگه گرم آتشى
-
نى نى عقابى آمد و صيدى ربود و رفت
ظرف مرا به آن مى تند آزمود و رفت
آن به تن به نوك خنجر مژگان زدود ورفت
وقت وداع بر دل ريشم گشود و رفت
آخر به رمز گفت و به ايما شنود و رفت
رويم هزار مرتبه بر خاك سود و رفت در محتشم نهفته برآورد دود و رفت
در محتشم نهفته برآورد دود و رفت