غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 93
نمايش فراداده

گر با توام ز ديدن غيرم گزير نيست

  • گر با توام ز ديدن غيرم گزير نيست در هجر اينچنينم و در وصل آن چنان بيمار دل به ترك تو صحبت پذير نيست فرهاد رخم پرور چشم حقارتست خسرو حريص تاختن رخش شور هست در زير خنجر اجلش شكر واجب است در سينه ى خار اشارات او به غير در سينه ى خار اشارات او به غير
  • ور دورم از تو خاطرم آرام گير نيست خوش آن كه هجر و وصل تواش در ضمير نيست اما بلاست اينكه نصيحت پذير نيست اما به ديده ى دل شيرين حقير نيست اما حريف ساختن جوى شير نيست صيدى كه او بقيد محبت اسير نيست زخميست محتشم كه كم از زخم تير نيست زخميست محتشم كه كم از زخم تير نيست