غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 133
نمايش فراداده

  • كم شدن در كم شدن دين من است حال من خود در نمي آيد به نطق گر بسوزم زآتش عشقت رواست كار من با خلق آمد پشت و روى تا پياده مي روم در كوى دوست گر بسوزم زآتش عشقت رواست از درش گردى كه آرد باد صبح چون به يك دم صد جهان از پس كنم گر بسوزم زآتش عشقت رواست من چرا گرد جهان گردم چو دوست ماه رويا عشق تو گر كافرى است گر بسوزم زآتش عشقت رواست گر بسوزم زآتش عشقت رواست تا دل عطار خونين شد ز عشق گر بسوزم زآتش عشقت رواست
  • نيستى در هستى آيين من است شرح حالم اشك خونين من است گر بسوزم زآتش عشقت رواست كافرين خلق نفرين من است سبز خنگ چرخ در زين من است گر بسوزم زآتش عشقت رواست سرمه ى چشم جهان بين من است بنگرم گام نخستين من است گر بسوزم زآتش عشقت رواست در ميان جان شيرين من است اين چنين صد كافرى دين من است گر بسوزم زآتش عشقت رواست كتش عشق تو تسكين من است خاك بستر خشت بالين من است گر بسوزم زآتش عشقت رواست