غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 154
نمايش فراداده

  • اى دل ز جان در آى كه جانان پديد نيست حد تو صبركردن و خون خوردن است و بس جان ناپديد آمد و در آرزوى جان در زير خاك چون دگران ناپديد شو اى مرد كندرو چه روى بيش ازين ز پيش جان ناپديد آمد و در آرزوى جان با پاسبان درگه او هاى و هوى زن اى دل يقين شناس كه يك ذره سر عشق جان ناپديد آمد و در آرزوى جان فانى شو از وجود و اميد از عدم ببر از اصل كار جان تو كى با خبر شود جان ناپديد آمد و در آرزوى جان جان ناپديد آمد و در آرزوى جان عطار را اگر دل و جان ناپديد شد جان ناپديد آمد و در آرزوى جان
  • با درد او بساز كه درمان پديد نيست زيرا كه حد وادى هجران پديد نيست جان ناپديد آمد و در آرزوى جان اين است چاره ى تو چو جانان پديد نيست چندين مرو ز پيش كه پيشان پديد نيست جان ناپديد آمد و در آرزوى جان چون طمطراق دولت سلطان پديد نيست در ضيق كفر و وسعت ايمان پديد نيست جان ناپديد آمد و در آرزوى جان كان چيز كان همى طلبى آن پديد نيست كانجا كه اصل كار بود جان پديد نيست جان ناپديد آمد و در آرزوى جان از بس كه سوخت اين دل حيران پديد نيست نبود عجب كه چشمه ى حيوان پديد نيست جان ناپديد آمد و در آرزوى جان