غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 162
نمايش فراداده

  • كيست كه از عشق تو پرده ى او پاره نيست وزن كجا آورد خاصه به ميزان عشق درد ره و درد دير هست محك مرد را هر نفسم همچو شمع زاربكش پيش خويش گر تو ز من فارغى من ز تو فارغ نيم درد ره و درد دير هست محك مرد را هر كه درين راه يافت بوى مى عشق تو هست همه گفتگو با مى عشقش چه كار درد ره و درد دير هست محك مرد را درد ره و درد دير هست محك مرد را در بن اين دير اگر هست ميت آرزو درد ره و درد دير هست محك مرد را گشت هويدا چو روز بر دل عطار از آنکگشت هويدا چو روز بر دل عطار از آنک
  • وز قفس قالبش مرغ دل آواره نيست گر زر عشاق را سكه ى رخساره نيست درد ره و درد دير هست محك مرد را گر دل پر خون من كشته ى صد پاره نيست چاره ى كارم بكن كز تو مرا چاره نيست درد ره و درد دير هست محك مرد را مست شود تا ابد گر دلش از خاره نيست هركه درين ميكده مفلس و اين كاره نيست درد ره و درد دير هست محك مرد را دلق بيفكن كه زرق لايق ميخواره نيست درد خور اينجا كه دير موضع نظاره نيست درد ره و درد دير هست محك مرد را عهد ندارد درست هر که درين پاره نيستعهد ندارد درست هر که درين پاره نيست