غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 166
نمايش فراداده

  • زهى زيبا جمالى اين چه روى است ز عشق روى و موى تو به يكبار ز كار تو چه آيد يا چه خيزد از آن بر خاك كويت سر نهادم چو زلفت گر نشينم بر سر خاك ز كار تو چه آيد يا چه خيزد چه جاى زلف چون چوگانت آنجا برو اى عاشق دستار بگريز ز كار تو چه آيد يا چه خيزد تو مرد نازكى آگه نه كاينجا نبينى روى او يك ذره هرگز ز كار تو چه آيد يا چه خيزد دلا كى آيد او در جست و جويت اگرچه ذره هم جوينده باشد ز كار تو چه آيد يا چه خيزد گرت او در كشد كارى بود اين بسى گر تو به جويى آب ندهد ز كار تو چه آيد يا چه خيزد ز كار تو چه آيد يا چه خيزد تو كار خويش مي كن ليك مي دان ز كار تو چه آيد يا چه خيزد به خود هرگز کجا داند رسيدنبه خود هرگز کجا داند رسيدن
  • زهى مشكين كمندى اين چه موى است همه كون مكان پر گفت و گوى است ز كار تو چه آيد يا چه خيزد كه زلفت را سرى بر خاك كوى است نميرم نيز و اينم آرزوى است ز كار تو چه آيد يا چه خيزد كه آنجا صد هزاران سر چو گوى است كه اينجا رستخيز از چار سوى است ز كار تو چه آيد يا چه خيزد هزارن مرد را زه در گلوى است تو را يك ذره گر در خلق روى است ز كار تو چه آيد يا چه خيزد كه او دايم وراى جست و جوى است نه چون خورشيد رنگش بر ركوى است ز كار تو چه آيد يا چه خيزد كه گر كار تو كار شست و شوى است كه هرچه آن از تو آيد آب جوى است ز كار تو چه آيد يا چه خيزد كه اينجا بى نيازى سد اوى است كه كار او برون از رنگ و بوى است ز كار تو چه آيد يا چه خيزد اگر عطار را عزم علوى استاگر عطار را عزم علوى است