آيينه ى تو سياه رويى است آن آينه مي زداى پيوست هرگز نرسد به ذروه ى عرش آن پشت ز عشق روى گردان كز عشق چو آفتاب گردد هرگز نرسد به ذروه ى عرش نه چرخ كلاه فرق عشق است تا اين رويش نگردد آن روى هرگز نرسد به ذروه ى عرش هر ذره كه هست در دو عالم نتواند يافت هرگز اين روى هرگز نرسد به ذروه ى عرش هرگز نرسد به ذروه ى عرش روى از همه شيوه بست بايد هرگز نرسد به ذروه ى عرش
زين شوق فريد را همه عمر زين شوق فريد را همه عمر
او را چه خبر كه ماه روى است كورا گه پشت و گاه روى است هرگز نرسد به ذروه ى عرش گر كرده تو را به راه روى است هر ذره اگر سياه روى است هرگز نرسد به ذروه ى عرش پس در خور آن كلاه روى است او را همه در گناه روى است هرگز نرسد به ذروه ى عرش او را سوى پيشگاه روى است آن را كه به عز و جاه روى است هرگز نرسد به ذروه ى عرش آن را كه به قعر چاه روى است آن را كه به پادشاه روى است هرگز نرسد به ذروه ى عرش
آورده به بارگاه روى است آورده به بارگاه روى است