غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • هرچه در هر دو جهان جانان نمود
    هست جانت را درى اما دو روى
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    كرد از يك روى دنيا آشكار
    آخرت آن روى و دنيا اين دگر
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    هر دو عالم نيست بيرون زين دو روى
    در ميان اين دو دربند عظيم
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    يك درش دنيا و ديگر آخرت
    باز پرسيدم ز دل كان قصر چيست
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    گفتم آخر قصر سلطان جان ماست
    گفت دايم بر تو سلطان است جان
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    پرتو او بي نهايت اوفتاد
    تا ابد گر پيش گيرى راه جان
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    پرتوى كان دور بود آن كفر بود
    چند گويم اين جهان و آن جهان
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    گرد جان در گرد چون مردان بسى
    در جهان جان بسى سرگشته اند
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    مي رو و يك دم مياسا از روش
    گر تورا افتاد يك ساعت درنگ
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    خود در اين ميدان فروشد هر كه رفت
    همچو گويى گشت سرگردان مدام



  • تو يقين مي دان كه آن از جان نمود
    دوست از دو روى او دو جهان نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    وز دگر روى آخرت پنهان نمود
    اى عجب يك چيز اين و آن نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    هرچه آن دشوار يا آسان نمود
    چون نگه كردم يكى ايوان نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    بلكه دو كونش چو دو دوران نمود
    گفت خلوتخانه ى جانان نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    جان نمود اين قصر يا سلطان نمود
    بارگاه خويش در جان زان نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    لاجرم بي حد و بى پايان نمود
    ذره اى نتوانى از پيشان نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    وانكه آن نزديك بود ايمان نمود
    از دو روى جان همى نتوان نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    تا توانى عشق را برهان نمود
    كمترين يك چرخ سرگردان نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    كين سفر در روح جاويدان نمود
    صد درنگ از عالم هجران نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام
    هر كه خود را مرد اين ميدان نمود
    وانكه يكدم ماند هم حيران نمود
    همچو گويى گشت سرگردان مدام



/ 896