بيا تا رند هر جايى بباشيم نمي ترسى كه همچون خود نمايان چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست اگر در جمع قرايان نشينيم بيا تا در تماشاى خرابات چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست چو عقل ما عقيله است آن نكوتر چو در درياى بى پايان فتاديم چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست چو پيدا نيست جاى ما چو عطار چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست
سر غوغا و رسوايى بباشيم اسير بند خودرايى بباشيم چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست ز سر تا پاى قرايى بباشيم چو رندان تماشايى بباشيم چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست كه عاشق وار سودايى بباشيم همان بهتر كه دريايى بباشيم چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست برون كون صحرايى بباشيم همه جايى همه جايى بباشيم چو صحرا گشت بر ما آنچه بايست