در عشق به سر نخواهم آمد بى خويش شدم چنان كه هرگز چون نيست شدم مرا چه باك است از حلقه ى عاشقان بى دل تا جان دارم ز عشق جانان چون نيست شدم مرا چه باك است در عشق چنان شدم كه كس را در سوختگى چو آتشم من چون نيست شدم مرا چه باك است چون نيست شدم مرا چه باك است پر سوخته بادم ار درين راه چون نيست شدم مرا چه باك است
عطار مرا حجاب راه است عطار مرا حجاب راه است
با دامن تر نخواهم آمد با خويش دگر نخواهم آمد چون نيست شدم مرا چه باك است يك لحظه بدر نخواهم آمد يك ذره به سر نخواهم آمد چون نيست شدم مرا چه باك است زين پس به نظر نخواهم آمد زين سوخته تر نخواهم آمد چون نيست شدم مرا چه باك است گر خواهم وگر نخواهم آمد چون مرغ به پر نخواهم آمد چون نيست شدم مرا چه باك است
با او به سفر نخواهم آمد با او به سفر نخواهم آمد