اى پسر اين رخ به آفتاب درافكن صبح علم بر كشيد و شمع برافروخت چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير شاهد سرمست را ز خواب برانگيز گرچه شب اندر شكست ماه بلند است چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير گل بشكفت و دلم ز عشق تو برخاست مست خرابيم جمله نعره زنانيم چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير گر دل عطار را عذاب غم توست چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير
باده ى گلرنگ چون گلاب درافكن جام پياپى كن و شراب درافكن چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير سوخته ى عشق را رباب درافكن باده ى خوش آمد به ماهتاب درافكن چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير چند نشينى به بند و تاب درافكن نعره درين عالم خراب درافكن چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير توبه كن از توبه دل بتاب درافكن گو دل او غم ازين عذاب درافكن چند ازين نام و ننگ و زهد و ز تزوير