غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • تا ديده ام رخ تو كم جان گرفته ام
    چون ز لبت نبود مرا روى يك شكر
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    تا آب زندگانى تو ديده ام ز دور
    چون توشه ى وصال توام دست مى نداد
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    چون بر كمان ابروى تو تير ديده ام
    آوازه ى لب تو ز خلقى شنيده ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    آن راه چشمه در ظلمات دو زلف توست
    چون خشك سال وصل تو در كون ديده ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    گرچه ز چشم خاست مرا عشق تو چو اشك
    برهم دريده پرده ز تر دامنى چشم
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    گفتى كه من به كار تو سر تيز مي كنم
    خونى گشاد از همه سر تيزى توام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    عطار تا كه از تو چو يوسف جدا افتاد
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در



  • اما هزار جان عوض آن گرفته ام
    اى بس كه پشت دست به دندان گرفته ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    دور از رخ تو مرگ خود آسان گرفته ام
    در پا فتاده گوشه ى هجران گرفته ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    گر خواست وگرنه كم جان گرفته ام
    زان تشنه راه چشمه ى حيوان گرفته ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    يارب رهى چه دور و پريشان گرفته ام
    از ابر چشم عادت طوفان گرفته ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    اين جرم نيز بر دل بريان گرفته ام
    كو را به دست ابر گريبان گرفته ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    كين پر دلى ز زلف زره سان گرفته ام
    وين تجربه ز ناوك مژگان گرفته ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در
    من شهر ترك گفته بيابان گرفته ام
    يعقوب وار كلبه ى احزان گرفته ام
    چون تو ز ناز و كبر نگنجى به شهر در



/ 896