تا عشق تودر ميان جان است يارب چه كسى كه در دو عالم گر دست دهد دمى وصالت عشقت به همه جهان دريغ است اندوه تو كوه بي قرار است گر دست دهد دمى وصالت شادى دل كسى كه دايم با تو نفسى نشسته بودم گر دست دهد دمى وصالت گر دست دهد دمى وصالت جانا چو تو از جهان فزونى گر دست دهد دمى وصالت
بى صبر و قرار جان عطار بى صبر و قرار جان عطار
جان بر همه چيز كامران است كس قيمت عشق تو ندانست گر دست دهد دمى وصالت زان است كه از جهان نهان است سوداى تو بحر بى كران است گر دست دهد دمى وصالت با درد غم تو شادمان است ديرى است كم آرزوى آن است گر دست دهد دمى وصالت پيش از اجل آرزوى آن است خود جان ز چه بسته ى جهان است گر دست دهد دمى وصالت
بر بوى وصال جاودان است بر بوى وصال جاودان است