غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • باد شمال مي وزد طره ى ياسمن نگر
    سبزه ى تازه روى را نو خط جويبار بين
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    خيرى سرفكنده را در غم عمر رفته بين
    ياسمن دوشيزه را همچو عروس بكر بين
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    نرگس نيم مست را عاشق زرد روى بين
    لعبت شاخ ارغوان طفل زبان گشاده بين
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    تا كه بنفشه باغ را صوفى فوطه پوش كرد
    تا گل پادشاه وش تخت نهاد در چمن
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    خيز و دمى به وقت گل باده بده كه عمر شد
    هين كه گذشت وقت گل سوى چمن نگاه كن
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    نى بگذر ازين همه وز سر صدق فكر كن
    اى دل خفته عمر شد تجربه گير از جهان
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    از سر خاك دوستان سبزه دميد خون گرى
    جمله ى خاك خفتگان موج دريغ مي زند
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    آنكه حرير و خز نسود از سر ناز اين زمان
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين

    سوختى اى فريد تو، در غم هجر خود بسىسوختى اى فريد تو، در غم هجر خود بسى

  • وقت سحر ز عشق گل بلبل نعره زن نگر
    لاله ى سرخ روى را سوخته دل چو من نگر
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    سنبل شاخ شاخ را مروحه چمن نگر
    باد مشاطه فعل را جلوه گر سمن نگر
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    سوسن شيرخواره را آمده در سخن نگر
    ناوك چرخ گلستان غنچه ى بى دهن نگر
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    از پى ره زنى او طره ى ياسمن نگر
    لشكريان باغ را خيمه ى نسترن نگر
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    چند غم جهان خوري شادى انجمن نگر
    راح نسيم صبح بين ابر گلاب زن نگر
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    وين شكن زمانه را پر بت سيم تن نگر
    زندگيى به دست كن مردن مرد و زن نگر
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    ماتم دوستان مكن رفتن خويشتن نگر
    درنگر و ز خاكشان حسرت تن به تن نگر
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
    ريخته زير خاكشان طره ى پرشكن نگر
    چهره ى او ز خاك بين قامتش از كفن نگر
    فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين

    دلشده ى فراق بين، سوخته ى محن نگردلشده ى فراق بين، سوخته ى محن نگر

/ 896