غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • جان در مقام عشق به جانان نمي رسد
    درمان دل وصال و جمال است و اين دو چيز
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    ذوقى كه هست جمله در آن حضرت است نقد
    وز هرچه نقد عالم عرفان است از هزار
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    وز صد هزار چيز كه بر چرخ مي رود
    وز هرچه يافت جوهر انسان ز شوق و ذوق
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    مقصود آنكه از مى ساقى حضرتش
    چندين حجاب در ره تو خود عجب مدار
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    جانان چو گنج زير طلسم جهان نهاد
    زان مى كه مي دهند از آن حسن قسم تو
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    تو قانعى به لذت جسمى چو گاو و خر
    تا كى چو كرم پيله تنى گرد خويشتن
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    خود را قدم قدم به مقام بر پران
    زيرا كه مرد راه نگيرد به هيچ روى
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    چندين هزار حاجب و دربان كه در رهند
    در راه او رسيد قدم هاى سالكان
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    چندان به بوى وصل كه در خود سفر كند
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك



  • دل در بلاى درد به درمان نمي رسد
    دشوار مي نمايد و آسان نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    وز صد يكى به عالم عرفان نمي رسد
    جزوى به كل گنبد گردان نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    صد يك به سوى جوهر انسان نمي رسد
    بويى به جنس جمله ى حيوان نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    يك قطره درد درد به دو جهان نمي رسد
    گر جان تو به حضرت جانان نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    گنجى كه هيچ كس به سر آن نمي رسد
    جز درد واپس آمد ايشان نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    چون دست تو به معرفت جان نمي رسد
    بر خود متن كه خود به تو چندان نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    چندان پران كه رخصت امكان نمي رسد
    يكدم قرار تا كه به پيشان نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    شايد اگر كسى بر سلطان نمي رسد
    وين راه بي كرانه به پايان نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك
    هرگز دلى به پاى بيابان نمي رسد
    عطار را به جز غم هجران نمي رسد
    پايان نديد كس ز بيابان عشق از آنك



/ 896