غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • دوش چشم خود ز خون درياى گوهر يافتم
    زين چنين دريا كه گرد من درآمد از سرشك
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    موج اين دريا چرا فوق الريا نگذرد
    در چنين بحرى نيارم كرد عزم آشنا
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    يعلم الله گر به عمر خويش از بى قوتى
    شرم دارم كز گريبان سر برآرم خشك مو
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    با چنين تردامنى بس ايمنم از خشك سال
    هفت دريا را زكوة از بحر چشم من گشاد
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    صد بيابان را كه خشكى از لب خشكم گرفت
    در تعجب مانده ام از قطره هاى چشم خويش
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    اى عجب هر قطره اشكم كه بگشادم ز هم
    مد و جزر و قطره و دريا به هم هر دو يك است
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    از كنار بحر اخضر ديده ام وز خون خويش
    مردم آبى چشمم را درين درياى اشك
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    كى نمايد آب رويم در چنين دريا كه من
    منت ايزد را كه اين دريا اگر آبم ببرد
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    اندرين درياى خون هر قطره ى خونين كه هست
    خواستم تا ره برم بر روى آن درياى خون
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    گر درين دريا كسى كشتى اميد افكند
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من



  • منبع هر گوهرى درياى ديگر يافتم
    گر كشتى بقا گرداب منكر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    خاصه از تحت الرى قعرش فروتر يافتم
    زانكه من اين بحر را نه پا و نه سر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    هيچ عاشق را درين دريا شناگر يافتم
    چون ز بحر چشم خود را دامن تر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    كز تر و وز خشك صد دريا ميسر يافتم
    لاجرم هر هفت را هفتاد كشور يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    سر به سر زين بحر پر خونم مصور يافتم
    زانكه در هر قطره صد بحر مضمر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    قرب صد درياى خون در وى مجاور يافتم
    زانكه هر يك را مدار از بحر اخضر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    از كنار خويش اكنون بحر احمر يافتم
    گاه در خون غوطه گاه از آه منبر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    روى خود چون مرد درياى مزعفر يافتم
    در عوض چشمم ازو درياى گوهر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    هر يكى را سوى دردى نيز رهبر يافتم
    راه گم كردم كه ره سرد صر صر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من
    هر نفس در وى هزار و صد دلاور يافتم
    باد سردش بادبان و صبر لنگر يافتم
    دل كه دارد تا بگردد گرد اين دريا كه من



/ 896