اى دل مبتلاى من شيفته ى هواى تو راى مرا به يك زمان جمله براى خود مران چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا نى ز براى تو به جان بار بلاى تو كشم باد جهان بى وفا دشمن من ز جان و دل چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا پره ز روى برفكن زانكه بماند تا ابد جان و دلى است بنده را بر تو فشانم اينكه هست چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا گر ببرى به دلبرى از سر زلف جان من چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا
هست ز مال اين جهان نقد فريد نيم جان هست ز مال اين جهان نقد فريد نيم جان
ديده دلم بسى بلا آن همه از براى تو چون ز براى خود كنم چند كشم بلاى تو چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا عشق تو و بلاى جان جان من و وفاى تو گر نكنم ز دوستى از دل و جان هواى تو چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا جمله ى جان عاشقان مست مى لقاى تو نى كه محقرى است خود كى بود اين سزاى تو چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا گاه و به گاه نيستى سرمه ز خاك پاى تو زنده شوم به يك نفس از لب جانفزاى تو چشم من از گريستن تيره شدى اگر مرا
مى نپذيرى اين ازو پس چه کند براى تو مى نپذيرى اين ازو پس چه کند براى تو