از غمت روز و شب به تنهايي
از غمت روز و شب به تنهايى عاشقان را ز بيخ و بن بركند هستى ما و هستى تو دويى است عشق با نام و ننگ نايد راست عشق را سر برهنه بايد كرد هستى ما و هستى تو دويى است بس كه خفتند عاشقان در خون تا ز ما ذره اى همى ماند هستى ما و هستى تو دويى است در حجابيم ما ز هستى خويش هستى ما به پيش هستى تو هستى ما و هستى تو دويى است هستى ما و هستى تو دويى است نيست عطار را درين تك و پوى هستى ما و هستى تو دويى است
مونس عاشقان سودايى آتش عشقت از توانايى هستى ما و هستى تو دويى است ندهد عشق دست رعنايى بر سر چارسوى رسوايى هستى ما و هستى تو دويى است تا تو از رخ نقاب بگشايى تو ز غيرت جمال ننمايى هستى ما و هستى تو دويى است ما نهانيم و تو هويدايى ذره اى هستى است هر جايى هستى ما و هستى تو دويى است راست نايد دويى و يكتايى هيچ راهى بجز شكيبايى هستى ما و هستى تو دويى است