گر كسى يابد درين كو خانه اي
گر كسى يابد درين كو خانه اى هر كه او بويى ندارد زين حدي گر جهان آتش بگيرد پيش و پس هر كه در عقل لجوج خويش ماند هر كه اينجا آشناى او نشد گر جهان آتش بگيرد پيش و پس گر چنين خوابت نبردى از غرور زن صفت را نيست با اين راز كار گر جهان آتش بگيرد پيش و پس مرغ اين اسرار را در حوصله گر ازين مويى چو شانه ره برى گر جهان آتش بگيرد پيش و پس گر برانند از دو عالم باك نيست زان شرابى كان شراب عاشقانست گر جهان آتش بگيرد پيش و پس گر جهان آتش بگيرد پيش و پس خويش بر آتش زنم پروانه وار گر جهان آتش بگيرد پيش و پس
شمع جمعم من که هر دم غيب پاک شمع جمعم من که هر دم غيب پاک
هر دمش واجب بود شكرانه اى هر بن مويش بود بتخانه اى گر جهان آتش بگيرد پيش و پس زين سخن خواند مرا ديوانه اى باز ماند تا ابد بيگانه اى گر جهان آتش بگيرد پيش و پس اين سخن نشنوديى افسانه اى پر دلى مي بايد و مردانه اى گر جهان آتش بگيرد پيش و پس از دو عالم مي ببايد دانه اى شاخ شاخ آيد دلت چون شانه اى گر جهان آتش بگيرد پيش و پس هست زين هر دو برون ويرانه اى نيست در هر دو جهان پيمانه اى گر جهان آتش بگيرد پيش و پس نيستم آخر كم از پروانه اى يا بسوزم يا شوم فرزانه اى گر جهان آتش بگيرد پيش و پس
مي دهد عطار را پروانه اى مي دهد عطار را پروانه اى