اى به خود زنده مرده بايد شد پيش از آن كت به قهر جان خواهند ره به آهستگى چو شمع برو تا نميرى به گرد او نرسى نخرد نقشت او نه نيك و نه بد ره به آهستگى چو شمع برو مشمر گام گام همچو زنان زود شو محو تا تمام شوى ره به آهستگى چو شمع برو ره به آهستگى چو شمع برو همچو عطار اگر نخواهى ماند ره به آهستگى چو شمع برو
چون بزرگان به خرده بايد شد جان به جانان سپرده بايد شد ره به آهستگى چو شمع برو پيش معشوق مرده بايد شد همه ديوان سترده بايد شد ره به آهستگى چو شمع برو منزل ناشمرده بايد شد كه تو را رنج برده بايد شد ره به آهستگى چو شمع برو زانكه اين ره سپرده بايد شد نرد كونين برده بايد شد ره به آهستگى چو شمع برو