هر زمان عشق تو در كارم كشد چون مرا در بند بيند از خودى گه به زحمتگاه اغيارم برد دردييى بر جان من ريزد ز درد گر ز من بد مستييى بيند دمى گه به زحمتگاه اغيارم برد ور ز عشق او بگويم نكته اى چون نماند از وجودم ذره اى گه به زحمتگاه اغيارم برد گه به زحمتگاه اغيارم برد چون به غايت مست گردم زان شراب گه به زحمتگاه اغيارم برد
وز در مسجد به خمارم كشد در ميان بند زنارم كشد گه به زحمتگاه اغيارم برد پس به مستى سوى بازارم كشد گرد شهر اندر نگونسارم كشد گه به زحمتگاه اغيارم برد از سياست بر سر دارم كشد بار ديگر بر سر كارم كشد گه به زحمتگاه اغيارم برد گه به خلوتگاه اسرارم كشد در كشاكش پيش عطارم كشد گه به زحمتگاه اغيارم برد