چون تتق از روى آن شمع جهان برداشتند چهره اى ديدند جانبازان كه جان درباختند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند چون سبك روحى او ديدند مخموران عشق جمله رويا روى و پشتا پشت و همدرد آمدند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند چون دهان او بقدر ذره اى شد آشكار زلف او چون پرده ى عشاق آمد زان خوش است خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند جمله ى تركان ز شوق ابروى و مژگان او در تعجب مانده ام تا عاشقان بى خبر خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند وصف يك يك عضو او كردم وليكن بركنار چون ز لعلش زندگى و آب حيوان يافتند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند چون تخلص را درآمد وقت جشنى ساختند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند
چون خداوند جهان عطار خود را بنده خواند چون خداوند جهان عطار خود را بنده خواند
همچو پروانه جهانى دل ز جان برداشتند بهره اى گويى ز عمر جاودان برداشتند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند سر به سر بر روى او رطل گران برداشتند نعره و فرياد از هفت آسمان برداشتند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند هر نفس صد گنج پر گوهر از آن برداشتند گر ز زلف او نوايى هر زمان برداشتند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند نيك پى بردند اگر تير و كمان برداشتند چون نشان نيست از ميانش چون نشان برداشتند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند چون رسيدم با ميانش از ميان برداشتند مردگان در خاك گورستان فغان برداشتند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند در ناى او چو سوسن ده زبان برداشتند جام بر ياد خداوند جهان برداشتند خازنان هشت جنت عاشق رويش شدند
خازنان خلد دست درفشان برداشتند خازنان خلد دست درفشان برداشتند