اى دو عالم يك فروغ از روى تو هر دو عالم را درين چاه حدو صد هزاران جادوان را صف شكست هر دو عالم گرچه عالى اوفتاد در رهت تا حشر دو سرگشته اند صد هزاران جادوان را صف شكست بس كه بر پهلو بگرديد آفتاب پس برفت و ديد و روى آن نديد صد هزاران جادوان را صف شكست آفتاب آخر چه سنجد چون دو كون چون شكستى چرخ گردان را كمان صد هزاران جادوان را صف شكست جان خود از انديشه ى تو محو گشت حقه ى گردون چرا پر لولوى است صد هزاران جادوان را صف شكست صد هزاران جادوان را صف شكست همچو ابروى تواش چشمى رسيد صد هزاران جادوان را صف شكست
شعر بس نيکو از آن گويد فريد شعر بس نيکو از آن گويد فريد
هشت جنت خاك بوس كوى تو تا ابد حبل المتين يك موى تو صد هزاران جادوان را صف شكست يك سر موى است پيش روى تو روز رومى و شب هندوى تو صد هزاران جادوان را صف شكست تا شود يك ذره هم زانوى تو كو نهد از بيم گامى سوى تو صد هزاران جادوان را صف شكست ذره است آنجا كه آيد روى تو كى تواند گشت هم بازوى تو صد هزاران جادوان را صف شكست چون شود انديشه هم پهلوى تو از فروغ حقه ى للى تو صد هزاران جادوان را صف شكست يك مژه از نرگس جادوى تو چشم هر كه افتاد بر ابروى تو صد هزاران جادوان را صف شكست
کو بسوخت از روى بس نيکوى تو کو بسوخت از روى بس نيکوى تو