چون باد صبا سوى چمن تاختن آورد زان تاختنش يوسف دل گر نشد افگار لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد اشكال بدايع همه در پرده ى رشكند هرگز ز گل و مشك نيفتاد به صحرا لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد صد بيضه ى عنبر نخرد كس به جوى نيز هر لحظه صبا از پى صد راز نهانى لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد آن راز به طفلى همه عيسى صفتان را چون كرد گل سرخ عرق از رخ يارم لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد اول نفس از مشك چو عطار همى زد لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد
گويى به غنيمت همه مشك ختن آورد پس از چه سبب غرقه به خون پيرهن آورد لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد زين شكل كه از پرده برون ياسمن آورد زين بوى كه از نافه به صحرا سمن آورد لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد زين رسم كه در باغ كنون نسترن آورد از مشك برافكند و به گوش چمن آورد لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد در مهد چو عيسى به شكر در سخن آورد آبى چو گلابش ز صفا در دهن آورد لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد سر از غم كم عمرى خود در كفن آورد آخر جگرى سوخته دل تر ز من آورد لاله چو شهيدان همه آغشته به خون شد