گر جمله تويى همه جهان چيست هم جمله تويى و هم همه تو چون زنده به جان نيم به عشقم چون هست يقين كه نيست جز تو چون نيست غلط كننده پيدا چون زنده به جان نيم به عشقم چون كار جهان فناى محض است بر ما چو وجود نيست ما را چون زنده به جان نيم به عشقم چون زنده به جان نيم به عشقم جان در تو ز خويشتن فنا شد چون زنده به جان نيم به عشقم
عطار ضعيف را ازين سر عطار ضعيف را ازين سر
ور هيچ نيم من اين فغان چيست و آن چيست كه غير توست آن چيست چون زنده به جان نيم به عشقم آوازه ى اين همه گمان چيست چندين غلط يكان يكان چيست چون زنده به جان نيم به عشقم چندين تك و پوى در جهان چيست چندين غم و درد بى كران چيست چون زنده به جان نيم به عشقم پس زحمت جان درين ميان چيست زان بى خبر است جان كه جان چيست چون زنده به جان نيم به عشقم
جز گفت ميان تهى نشان چيست جز گفت ميان تهى نشان چيست