غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • اشك ريز آمدم چو ابر بهار
    توبه ى من درست نيست خموش
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    جام درده پياپى اى ساقى
    تا كه جامى تهى كنم در عشق
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    در ره عشق چون فلك هر روز
    منم و درديى و درد دلى
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    سر فرو برده اى درين گلخن
    درس عشاق گفته در بن دير
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    فانى و باقيم و هيچ و همه
    ساقيا گر برآرم از دل دم
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    باده ى ما ز جام ديگر ده
    موضع عاشقان بى سر و بن
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    گر برآرند يك نفس بى دوست
    ما همه كشتگان اين راهيم
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    مست عشقيم و روى آورده
    زاد ما مانده مركب افتاده
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    بى نهايت رهى كه هر ساعت
    چون بدين ره بسى فرو رفتيم
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    آخر از گوشه اى منادى خاست
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم



  • ساقيا هين بيا و باده بيار
    وز من دلشكسته دست بدار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    تا كنم جان خويش بر تو نار
    پر برآرم ز خون ديده كنار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    كار گيرم ز سر زهى سر و كار
    دردى و درد هر دو با هم يار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    فارغ از توبه و ز استغفار
    پاى منبر نهاده بر سر دار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    روح محضيم و صورت ديوار
    ز دم من برآيد از تو دمار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    كه نه مستيم ما و نه هشيار
    هست بالاى كعبه و خمار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    دلق و تسبيحشان شود زنار
    سير گشته ز جان قلندروار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    در رهى دور و عقبه اى دشوار
    وادييى تيره و رهى پر خار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    كشته ى اوست صد هزار هزار
    باز مانديم آخر از رفتار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم
    گه به سر مي شديم چون پرگار
    كاى فروماندگان بي مقدار
    گه به پهلوى عجز مي گشتيم



/ 896