غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • گر در سر عشق رفت جانم
    بى عشق اگر دمى برآرم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    تا دور فتاده ام من از تو
    طفلى كه ز دايه دور ماند
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    لب خشك ز شوق قطره اى شير
    عمرى چو قلم به سر دويدم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    چون روى تو شعله اى برآورد
    معلومم شد كه هرچه عمرى
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    گفتى كه مرا بدان و بشناس
    چون طاقت قطره اى ندارم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    از تو جز ازين خبر ندارم
    ليكن دل و جان و عقل در تو
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    عقل و دل و جان چو بى نشان گشت
    از علم مرا ملال بگرفت
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    هر گه كه فنا شوم در آن عين
    نه نه كه عيان شدست ديرى است

    عطار ضعيف را به کلىعطار ضعيف را به کلى

  • شكرانه هزار جان فشانم
    تاريك شود همه جهانم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    در ششدره ى صد امتحانم
    جان تشنه ى شير همچنانم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    جان مي دهم اى دريغ جانم
    گفتم مگر از رسيدگانم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    بگشاد به غيب ديدگانم
    دانسته ام از تو من خود آنم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    اين مي دانم كه مى ندانم
    نوشيدن بحر چون توانم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    كز تو خبرى دهد زبانم
    گم گشت همه به يك زمانم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    از كنه تو چون دهد نشانم
    آخر روزى شود عيانم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است
    من طالب بود جاودانم
    جاويد در آن بقا بمانم
    نه نه كه عيان شدست ديرى است

    دايم به مراد دل رسانمدايم به مراد دل رسانم

/ 896