زين دم عيسى كه هر ساعت سحر مي آورد هر زمان ابر از هوا نزلى دگر مي افكند يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند ابر تر دامن براى خشك مغزان چمن هر كجا در زير خاك تيره گنجى روشن است يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند طعم شير و شكر آيد از لب طفلان باغ با نسيم صبح گويى راز غيبى در ميان است يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند غنچه چو زرق خود از بالا طلب دارد چو ابر گر ز بى برگى درون غنچه خون مي خورد گل يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند مشك را چون بوى نقصان مي پذيرد از جگر گل چو مي داند كه عمرى سرسرى دارد چو برق يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند نرگس سيمين چو پر مى جام زرين مي كشد لاجرم از بس كه مي خورده است آن مخمور چشم يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند تا كه در باغ سخن عطار شد طاوس عشق يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند
عالمى بر خفته سر از خاك بر مي آورد هر نفس باغ از صبا زيبى دگر مي آورد يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند از بهشت عدن مرواريد تر مي آورد دست ابرش پاى كوبان باز بر مي آورد يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند زانكه آب از ابر شير چون شكر مي آورد كز ضمير آهوان چين خبر مي آورد يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند از براى آن دهان بالاى سر مي آورد هر دم از پرده برون برگى دگر مي آورد يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند گل چگونه بوى مشكين از جگر مي آورد زندگانى بر سر آتش به سر مي آورد يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند سر گرانى هر دمش از پاى در مي آورد چشم خواب آلود پر خواب سحر مي آورد يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند زين قبل در دست سيمين جام زر مي آورد در سخن خورشيد را در زير پر مي آورد يا صباى تند گويى سيم و زر را مي زند