بى لبت از آب حيوان مي بسم كار روى حسن تو گردان بس است كارساز است او ز پيش و پس ولى سر گرانم من ز چين زلف تو گر ندارم آبرويى پيش تو كارساز است او ز پيش و پس ولى تا لب لعل تو در چشم من است از همه ملك دو عالم يك نفس كارساز است او ز پيش و پس ولى گفته اى زارت بخواهم سوختن زآتش ديگر چه مي سوزى مرا كارساز است او ز پيش و پس ولى ساقيا در ده شرابى آشكار زين همه زنار از تشوير خلق كارساز است او ز پيش و پس ولى درد ده تا درد بفزايد مرا غرق دريا گر مرا كرده است نفس كارساز است او ز پيش و پس ولى مست لايعقل كن اين ساعت مرا عقل خود را مصلحت جويد مدام كارساز است او ز پيش و پس ولى كارساز است او ز پيش و پس ولى عقل را بگذار اگر اهل دلى كارساز است او ز پيش و پس ولى
نقد ابن الوقت قلب است اى فريد نقد ابن الوقت قلب است اى فريد
بى رخت از ماه تابان مي بسم ز آفتاب چرخ گردان مي بسم كارساز است او ز پيش و پس ولى از همه چين مشك ارزان مي بسم آب روى از چشم گريان مي بسم كارساز است او ز پيش و پس ولى تا ابد از بحر و از كان مي بسم با تو گر دستم دهد آن مي بسم كارساز است او ز پيش و پس ولى آتش شوق تو در جان مي بسم چون يك آتش هست سوزان مي بسم كارساز است او ز پيش و پس ولى كز دلى پر كفر پنهان مي بسم كرده پنهان زير خلقان مي بسم كارساز است او ز پيش و پس ولى زانكه با دردت ز درمان مي بسم تشنه مي ميرم بيابان مي بسم كارساز است او ز پيش و پس ولى كز دم عقل سخن دان مي بسم زين چنين عقل تن آسان مي بسم كارساز است او ز پيش و پس ولى هم ز پايان هم ز پيشان مي بسم زانكه چون دل هست از جان مي بسم كارساز است او ز پيش و پس ولى
دل طلب کز عقل حيران مي بسم دل طلب کز عقل حيران مي بسم