يك ذره نور رويت گر ز آسمان برآيد آخر چه طاقت آرد اندر دو كون هرگز هر كو ز ناتمامى از تو وصال جويد يارب چه آفتابى كانجا كه پرتو توست چه جاى وهم و فهم است كاندر حوالى تو هر كو ز ناتمامى از تو وصال جويد هر كو ز ناتمامى از تو وصال جويد ور از عنايت تو جان را رسد نسيمى هر كو ز ناتمامى از تو وصال جويد
هرگه که شرح رويت عطار پيش گيرد هرگه که شرح رويت عطار پيش گيرد
افلاك درهم افتد خورشيد بر سرآيد تا با فروغ رويت اندر برابر آيد هر كو ز ناتمامى از تو وصال جويد هم و هم تيره گردد هم فهم ابتر آيد نه روح لايق افتد نه عقل در خور آيد هر كو ز ناتمامى از تو وصال جويد در عشق تو بسوزد از جان و دل برآيد اقبال جاودانى جان را ز در درآيد هر كو ز ناتمامى از تو وصال جويد
کام و لبش ز معنى پر در و گوهر آيد کام و لبش ز معنى پر در و گوهر آيد