در چه طلسم است كه ما مانده ايم نى كه تويى جمله و ما هيچ نه پاك كن از ما دل ما زانكه ما از همه معنى چو تويى هرچه هست رشته چو يكتاست در اصلى كه هست پاك كن از ما دل ما زانكه ما چون تو سزاوار وجودى و بس چون همه تو ما همه هيچ آمديم پاك كن از ما دل ما زانكه ما چون همه نه با تو و نه بى توييم در خم چوگان سر زلف تو پاك كن از ما دل ما زانكه ما پاك كن از ما دل ما زانكه ما ما چو فريديم نه نيك و نه بد پاك كن از ما دل ما زانكه ما
با تو به هم وز تو جدا مانده ايم مانده تويى ما ز كجا مانده ايم پاك كن از ما دل ما زانكه ما پس به چه معنى من و ما مانده ايم پس ز براى چه دوتا مانده ايم پاك كن از ما دل ما زانكه ما ما نه به حق نه به سزا مانده ايم اى همه تو هيچ چرا مانده ايم پاك كن از ما دل ما زانكه ما نه به بقا نه به فنا مانده ايم گوى صفت بى سر و پا مانده ايم پاك كن از ما دل ما زانكه ما سوخته ى خوف و رجا مانده ايم كز دو جهان فرد تو را مانده ايم پاك كن از ما دل ما زانكه ما