دل به سوداى تو جان در بازد دل چو عشق تو درآيد به ميان هيچ چيزش به نگيرد دامن ور بگويد كه كه را دارد دوست هر كه در كوى تو آيد به قمار هيچ چيزش به نگيرد دامن هر كه يك جرعه مى عشق تو خورد جمله ى نيك و بد از سر بنهد هيچ چيزش به نگيرد دامن هيچ چيزش به نگيرد دامن جان عطار درين وادى عشق هيچ چيزش به نگيرد دامن
جان براى تو جهان در بازد هرچه دارد به ميان در بازد هيچ چيزش به نگيرد دامن سر به دعوى زبان در بازد دل برافشاند و جان در بازد هيچ چيزش به نگيرد دامن جان و دل نعره زنان در بازد همه ى نام و نشان در بازد هيچ چيزش به نگيرد دامن گر همه سود و زيان در بازد هر چه كون است و مكان در بازد هيچ چيزش به نگيرد دامن