اى لبت ختم كرده دلبندي
اى لبت ختم كرده دلبندى آفتاب سپهر رويت را چون كرشمه كنى به نرگس مست ديده ام آب زندگانى تو در غم آب زندگانى تو چون كرشمه كنى به نرگس مست تا به زلفت دراز كردم دست چون به زلف تو دست بگشاديم چون كرشمه كنى به نرگس مست قلعه ى آسمان به يك سر موى عاشقان چون سپر بيفكندند چون كرشمه كنى به نرگس مست چون كرشمه كنى به نرگس مست تا به آزادى آمدى در كار چون كرشمه كنى به نرگس مست
بوسه اى بى جگر بده آخر بوسه اى بى جگر بده آخر
بنده بودن تو را خداوندى بر گرفته ز ره به فرزندى چون كرشمه كنى به نرگس مست من بميرم ز آرزومندى گر بميرم به درد نپسندى چون كرشمه كنى به نرگس مست همچو زلفت به پاى افكندى چون به موييم در فروبندى چون كرشمه كنى به نرگس مست بگشايى به حكم دلبندى زره زلف چند پيوندى چون كرشمه كنى به نرگس مست گم شود عقل را خردمندى سرو را بن ز بيخ بر كندى چون كرشمه كنى به نرگس مست
چند عطار را جگر بندى چند عطار را جگر بندى