زين درد كسى خبر ندارد تا در سفر اوفكند دردم اصل است كه فرع مي نمايد كور است كسى كه ذره اى را چه جاى هزار و صد هزار است اصل است كه فرع مي نمايد چندان كه شوى به ذره اى در چون نامتناهى است ذره اصل است كه فرع مي نمايد آن كس گويد كه ذره خرد است چون ديده پديد گشت خورشيد اصل است كه فرع مي نمايد از يك اصل است جمله پيدا در ذره تو اصل بين كه ذره اصل است كه فرع مي نمايد اصل است كه فرع مي نمايد عطار اگر زبون فرغ است اصل است كه فرع مي نمايد
كين درد كسى دگر ندارد مي سوزم و كس خبر ندارد اصل است كه فرع مي نمايد بيند كه هزار در ندارد يك ذره چو پا و سر ندارد اصل است كه فرع مي نمايد منديش كه ره دگر ندارد خواجه سر اين سفر ندارد اصل است كه فرع مي نمايد كو ديده ى ديده ور ندارد از ذره بزرگتر ندارد اصل است كه فرع مي نمايد اما دل تو نظر ندارد از ذره شدن خبر ندارد اصل است كه فرع مي نمايد زان اصل كسى گذر ندارد جان چشم زاصل بر ندارد اصل است كه فرع مي نمايد
لطفا منتظر باشید ...
