رهى كان ره نهان اندر نهان است چه مي گويم چه پيدا و چه پنهان مكن روباه بازى شير مردا چه مي گويم چه بالا و چه پستى چه مي گويم چه بيرون چه درون است مكن روباه بازى شير مردا چگويم آنچه هرگز كس نگفته است گمانى چون برم چون كس نبرده است مكن روباه بازى شير مردا مكن روباه بازى شير مردا برو از پوست بيرون آى كين كار مكن روباه بازى شير مردا
برو عطار و ترک اين سخن گير برو عطار و ترک اين سخن گير
چو پيدا شد عيان اندر عيان است كه اين بالاى پيدا و نهان است مكن روباه بازى شير مردا كه اين بيرون ازين است و از آن است كه بيرون و درون گفت زبان است مكن روباه بازى شير مردا چه دانم آنكه هرگز كس ندانست نشانى چون دهم چون بي نشان است مكن روباه بازى شير مردا خموشى پيشه كن كين ره عيان است نه كار توست كار مغز جان است مكن روباه بازى شير مردا
که اين را مستمع در لامکان است که اين را مستمع در لامکان است