اى يك كرشمه تو غارتگر جهاني
اى يك كرشمه تو غارتگر جهانى آشفته ى رخ تو هرجا كه ماهرويى وقت بهار خواهم در نور شمع رويت گر از دهان تنگت بوسى به من فرستى تو خود دهان ندارى چون بوسه خواهم از تو وقت بهار خواهم در نور شمع رويت چون تو ميان ندارى من با كنار رفتم تو يوسفى و هر دم زلف تو از نسيمى وقت بهار خواهم در نور شمع رويت ديرى است تا دل من از درد توست سوزان گفتى بخواه چيزى كان سودمندت آيد وقت بهار خواهم در نور شمع رويت وقت بهار خواهم در نور شمع رويت عطار اگرت بيند يك شب چنان كه گفتم وقت بهار خواهم در نور شمع رويت
دشنام تو خريده ارزان خران به جانى دلداه ى لب تو هر جا كه دلستانى وقت بهار خواهم در نور شمع رويت جان هاى تنگ بسته برهم نهم جهانى هرگز برون نگنجد بوس از چنين دهانى وقت بهار خواهم در نور شمع رويت چون دست دركش آرد كس با چنان ميانى كرده روان به كنعان از مشك كاروانى وقت بهار خواهم در نور شمع رويت آخر دلت نسوزد بر درد من زمانى كز سود كردن تو نبود مرا زيانى وقت بهار خواهم در نور شمع رويت من كرده در رخ تو هر لحظه گلفشانى صد جان تازه يابد آنگاه هر زمانى وقت بهار خواهم در نور شمع رويت