يك شكر زان لب به صد جان مي دهد عاشق شوريده را جان است و بس از كمال نيكويى آن تندخوى قوت جان آن را كه خواهد در نهان شيوه اى دارد عجب در دلبرى از كمال نيكويى آن تندخوى عاشق گريان خود را مي كشد چشم بد را چشم او بر خاك راه از كمال نيكويى آن تندخوى گر دو چشمش مي كشد زان باك نيست عاشقان را هر پريشانى كه هست از كمال نيكويى آن تندخوى هر زمانى عالمى سرگشته را مي ببايد شست دست از جان خويش از كمال نيكويى آن تندخوى از كمال نيكويى آن تندخوى جان ستاند هر كه از وى داد خواست از كمال نيكويى آن تندخوى
يک سخن گفته است با عطار تلخ يک سخن گفته است با عطار تلخ
الحق ارزد زانكه ارزان مي دهد لعل او مي بيند و جان مي دهد از كمال نيكويى آن تندخوى زان دو ياقوت درافشان مي دهد عشوه پيدا بوسه پنهان مي دهد از كمال نيكويى آن تندخوى خونبها زان لعل خندان مي دهد مي كشد چون باد و قربان مي دهد از كمال نيكويى آن تندخوى چون دو لعلش آب حيوان مي دهد زان سر زلف پريشان مي دهد از كمال نيكويى آن تندخوى سر سوى وادى هجران مي دهد هين كه وصلش دست آسان مي دهد از كمال نيكويى آن تندخوى بر سپهر تند فرمان مي دهد داد مظلومان ازين سان مي دهد از كمال نيكويى آن تندخوى
جان شيرين بى سخن زان مي دهد جان شيرين بى سخن زان مي دهد